اعتراف میکنم از دو تا طلوع عای زندگیم خوشم میاد:
طلوع ۲۹ اسفند (بله باید تا ۲۸ برم مدرسه :(
طلوع ۲۷ خرداد (پایان امتحانات):))
گودزیلای کلاس پنجمیمون داره بلند بلند درس میرزا کوچک خان جنگلی رو می خونه. گودزیلای ۴ سالمون میگه این جنگلیه همون تارزانه یا یکی دیگس که اونم وقتی نی نی بوده جا گذاشتنش تو جنگل؟!!
چند وضعه خدا داند و بس!
به سلامتی ما تنبلا که حاضریم با دست کوکو رو برگردونیم ولی یه قاشق به ظرفای کثیف اضافه نشه! بهههههههله
فقط یه دختر میتونه بفهمه که استرسی که موقع رد شدن از ورودی سلف پسرا هست چند واحده..
لامصبا طوری میپانت که ناخوداگاه یا پاشنه کفشت میشکنه یا یه پات میلنگه یا کلیپست میشکنه یا شل میزنی یا میری تو بغل یه پسر حامل ظرف غذا! دیدم که میگما..
دیروز یه نفر بهم شماره داد..
البته تخلیه چاه بودا..
ولی بازم پیشرفت خوبی بود..
به لقمان گفتند صبر از که اموختی؟
گفت من یه ادب اموخته بودم که به لطف شما کثافتا دیگه اونم ندارم!!
یکی منو شیرفهم کنه
یعنی اون کصافطی که قراره چند سال بعد مخ دختر منو بزنه الان داره باب اسفنجی میبینه؟؟؟؟؟؟؟
یه بازی زدم تو گوشیم که همچین چنگی به دل نمیزد! میخواستم پاکش کنم، تا اینکه امتحانام شروع شد. هیچی دیگه! دارم به رکورد جهانیش نزدیک میشم!
آقا دیروز به مخاطب خاصم اس دادم!
من :شلام عزیزززم شطولی عشلم خوفی ی ی ی؟؟
مخاطب خاص :شلام خوفم شوکولم
من :دالی چیتال میتال میتونی!؟
مخاطب خاص :من باباشم عشلت لفته فلافل بگیله گوشیشو جا گذاشته :|
هیچی دیگه از ریشه بدبخت شدم:)))))
دانشجویان عزیز زیاد به خودتون فشار نیارین. هیشکی ازتون توقع نداره. امام هم از اون اولش امیدش به بچه دبستانیا بود..!
عاقا یه بیماری داریم به اسم خود معشوق پنداری. به هر مذکری کافیه یه نگاه بندازی.. در دم فکر میکنه عاشقش شدی! اصلا ی وضی
ببین خدا.. خودم برات یه جعبه سیب میخرم.. قول میدم
دیگه تمومش کن..
چیدن یه سیب و اینهمه بدبختی؟؟
عاقا کار از ابرو برداشتن و جیغ کشیدن تو دعوا گذشته..
دیروز پسر همسایمون برامون نذری اورد!!