کی از دغدغه های دوران کودکی من این بود که
"نخ" وسط نبات چی کار می کنه آخه؟
کاف حرف جالبیه. وقتی به «مرد» بچسبه تحقیر میکنه.
وقتی به «نارنج» بچسبه تخریب میکنه. اما وقتی
به «لواش» بچسبه معجزه میکنه
یکی از کارهایی که به من اعتماد به نفس میده اینه
که پسووردم رو بســـــیار سریع وارد کنم..... و درست باشـــه :دی
بعضـی از آدم ها شبیه سوراخ های اول کمربنـدن
همیشه هستن اما هیچ وقت به کارت نمیان
دقت کردین لب آدم هیچ وقت تبخال نمیزنه
مگه این که ۲۴ ساعت بعدش عروسی یا مهمونی دعوت باشی!!!
داشتیم وسایل انباری رو مرتب می کردیم، مامانم یه
مداد رنگی ۲۴ رنگِ قاب فلزی از تو یه کارتن در آورد.
زد زیر خنده گفت: می دونی چیه؟
گفتم: نه!
گفت: این رو خریده بودم هر وقت معدلت ۲۰ شد،
بهت بدم، ولی حیف که نشد.
مامانم : دخترمون شام نخورد .. خاک به سرم .. حتمأ معتاد شده ..!
بابام : نه بابا حتماً بیرون یه چیزی با اون پسرا کوفت کرده ...
یه شب مادرم مریض بود داشتم ازش پرستاری میکردم بعد گفت
برو برام آب بیار رفتم آب آوردم دیدم خوابش برده اومدم تریپ بایزید بسطامی
بردارم صبر کنم بیدار شه یه دفعه یه لحظه خوابم برد آبو ریختم رو مامانم !!!!!!!!
--------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
راهنمایی که بودم به شدت جو گیر بودم، همسایگیمون یه خانومه بود
که تازه از شوهرش طلاق گرفته بود، شوهره هم هر روز میومد و جلو
در خونش سر و صدا راه مینداخت، خیلی دلم واسه خانومه میسوخت.
یه روز که طرف اومده بود عربده کشی، تصمیم گرفتم که برم و جلوش
در بیام. رفتم تو کوچه و گفتم آهای چیکارش داری؟ یارو یه نگاه بهم
انداخت و یه پوزخندی زد و به کارش ادمه داد، منم سه پیچش شدم،
وقتی دید من بیخیالش نمیشم گفت اصلا تو چیکارشی؟
منم جوگیر، گفتم لعنتی زنمه!!
-----------------------------------------------------------------------------------------------
دوره دبستان امتحان جغرافی داشتیم یه سوالش این بود: تنها قمر کره زمین؟
من هم با اطمینان کامل نوشتم قمر بنی هاشم!!!
---------------------------------------------------------------------------------------------------------------
بچه که بودم با دختر و پسر خاله هام لباس کهنه میپوشیدیم
میرفتیم گدایی با درامدش بستنی میگرفتیم که همسایمون مارو لو داد
و کتک خوردیم!!
----------------------------------------------------------------------------------------------------------------
در اقدامی شجاعانه اعتراف می کنم که از درس تنظیم خانواده افتادم .
اونم فقط به این خاطر که در جواب سوال احمقانه استادم که بهم گفت
مگه این کلاس جای خوابه ؟ خیلی صمیمی و خرم گفتم : بیخیال استاد .
کی تا حالا ۸ صبح خانوادش تنظیم شده !!!!!! کلاس رفت رو هوا استادم
منو انداخت بیرون تا کم نیاورده باشه
----------------------------------------------------------------------------------------------------------------
دوم دبستان بودم معلم داشت با معلم کلاس سومیا از شوهرش بد مگفت منم گوش میدادم همشو گوش کردم شوهرش ظهر که اومد دنبالش من رفتم هرچی گفته بودو به شوهرش گفتم
فرداش که خانوم معلممون اومد مدرسه فقط گریه میکرد
بعد منو گرفت حسابی زد
بعد بهم تو دفتر نمرش منفی داد
گفت بیچاره میشی منفی بگیری
منم اینقد ترسیدم
فرداش کبریت بردم مدرسه تو حیاط زنگ تفریح تو اون همه شلوغی دفتر نمرو آتیش زدم
ناظممون تا میخوردم منو زد
بابامو دعوت کردن، بابام تو دفتر مدیر میخندید
این باعث شد سوم دبستان یه مدرسه غیر انتفایی منو اخراج کنه
--------------------------------------------------------------------------------------------------------------
پارسال تابستان خونه خالم روضه بود زنا جوگیر شده بودن .منم رفتم
تو کولرشون گلاب ریختم .وقتی بوی گلاب پیچید تو خونه فکر کردن امام زمان
اومده .خونه رفت تو هوا
---------------------------------------------------------------------------------------------------------------
واسه مصاحبه ی دانشگاه رفته بودم ، یارو گفت اصول دین رو بگو منم شرو کردم
به خوندن : اصول دین پنج بود دانستنش گنج بود … : دی
----------------------------------------------------------------------------------------------------------------
بار اول که یه بز از نزدیک دیدم بچه بودم از ترس بهش سلام کردم بعد فرار کردم.